تحولات لبنان و فلسطین

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا دهدست با بیان اینکه تلفیق ادبیات اخلاقی با مبانی اسلامی شاهکار «داستان راستان» شهید مطهری در ادبیات معاصر است تصریح کرد: آموزه‌های عظیم این مجموعه نردبانی برای خیزش‌های انقلابی علیه فساد و ظلم رژیم پهلوی شد.

«داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی بود

استاد شهید «مرتضی مطهری» از منادیان برجسته اخلاق در ایران معاصر است. وی افزون بر کوشش‌های نظری گسترده برای استوار کردن پایه‌های نظری نهضت جمهوری اسلامی ایران، با نگارش آثاری به زبان ساده برای مخاطب عمومی در ترویج ارزش‌های اخلاقی خاص نیز کوشیده است

در هفته بزرگداشت معلم به سر می‌بریم که از سالروز شهادت استاد مطهری در تقویم فرهنگی کشورمان آغاز شده ‌است و با محوریت کتاب «داستان راستان» به بازتاب اندیشه‌های استاد شهید مرتضی مطهری؛ تبیین کلید واژه «حکمت مطهر» و مضامین آموزنده‌ این کتاب با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا دِهدَست عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان و از پژوهشگران ارشد حوزه‌ مطالعات ادبی و نظری فرهنگ و هنر به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه از خاطرتان می‌گذرد.

جناب دِهدَست؛ در مواجهه با نام و یاد شهید استاد مطهری؛ یکی از اصلی‌ترین واژه‌هایی که به واسطه فضای رسانه‌ای و داده‌های آن به ذهن عموم افراد جامعه متبادر می‌شود واژه «حکمت مطهر» است. اگر موافق هستید ورود به بحث و گفت‌وگوی تخصصی خود را از معنای واژه «حکمت مطهر» و نسبت آن با شهید مطهری آغاز کنیم.

نگاه و اندیشه‌های شهید مطهری در بین دو گروه «اخباریون» و «اصولیون» قابل تمییز است؛ آن اینکه نگاه، بینش، منش و گویش استاد شهید، آیت‌الله مطهری متاثر از تفکر و نگرش عقلی است. به بیان ساده‌تر، این سخن به آن معنی است که شهید مطهری دانش و اشرافی تام و تمام بر «فلسفه» و «منطق» داشت و این مبانی را در کلاس‌های علامه حکیم «آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی» به‌خوبی آموخته بود.

به تحقیق می‌توان او را به‌ عنوان شاگرد اول کلاس‌های مرحوم آیت‌الله طباطبایی نام ببریم. بزرگمردی که در آن زمان تازه نگارش و تالیف اثر ارزشمند «تفسیر المیزان» را به پایان رسانده و دراین‌میان شاگرد خلف او شهید مطهری آماده ورود به میدان عمل بود.

شهید مطهری چون اهل فلسفه و منطق بود با استدلال و رویکرد تفسیری سخن می‌گفت که به کام مخاطبانش می‌نشست. دال این ادعا آنکه رویکرد جامعه دانشگاهی و نخبگانی آن زمان اهل طرح پرسش و رسیدن به پاسخ از مجاری چون استدلال و برهان بودند و این همان آموزه‌ای بود که شهید مطهری از استاد والامقامی چون علامه طباطبایی آموخته بود. استاد مطهری با توجه به اشراف و احاطه‌اش بر دروس فلسفه و منطق، در روایت‌ها و سخنرانی‌هایش از نگاه استدلالی و بهره گرفتن از برهان‌ها برای تبیین افکارش که متأثر از اندیشه‌های اسلامی بود به بهترین نحو سود می‌برد و استفاده می‌کرد.

زمانی که ما صحبت از «حکمت مطهر» به میان بیاوریم یعنی سخنانی که به قول طلاب و اهل علم «حِکَمی» است و تنها جنبه «نَقلی» ندارد؛ نباید فراموش کنیم که شهید مطهری صاحب علوم نَقلی نیز بوده ‌است. منظورم از علوم نَقلی؛ «تفسیر قرآن و حدیث»، «روایت و ارائه»، «دانش فقه» و مسیرها و مبانی‌ای است که به صدور فتوا می‌انجامد. به این سیر تطور و تحول در شمایل ساختار گفتاری و نوشتاری افراد، «علوم نَقلی» گفته می‌شود. اما فارغ از این مسئله که شهید مطهری از علوم نَقلی به بهترین نحو بهره می‌برد؛ شاهکار فکری شهید مطهری بر «حکمت»؛ یعنی منطق استدلالی استوار بود. ما امروز از مرحوم مطهری میراث بزرگی چون کتاب «بیست گفتار» که سخنرانی‌های ایشان را شامل می‌شود را در اختیار داریم. تورق، تفحص و مداقه بر هر یک از این سخنرانی‌ها، از یک سو، بازتاب‌دهنده‌ عمق حکمت شهید مطهری در طرح مبانی اندیشه‌ورز و نحوه ترسیم آنها برای درک عموم افراد جامعه و از سوی دیگر، تبیین و تشریح آن نگرش‌ها و مبانی متاثر از تعقل برای جامعه نخبگانی و دانشگاهی کشورمان به شمار می‌رود.

به عنوان نمونه، وقتی شهید مطهری درباره «عدل الهی» صحبت می‌کنند، کُنه ارجاع ایشان به این مولفه، ارجاع به عمق و سرچشمه کلام شیعه را در بر می‌گیرد. همین واژه یعنی عدل الهی درحقیقت مجموعه‌ای عظیم، سترگ و ارزشمند از «مجموعه کلامی مقدماتی» است که ما آن را با مباحث حِکَمی عنوان می‌کنیم؛ مباحثی که ریشه در فلسفه، منطق، استدلال و برهان‌های متکی بر عقل و اندیشه‌ورزی دارد و با کنار هم قرار دادن این مؤلفه‌ها است که در حقیقت می‌توانیم به آن رمزوراز اصلی در مواجهه با واژه «حکمت» و استخراج معنای واژه «حکمت» در مواجهه با کلیدواژه حکمت مطهر دست یابیم.

به تعریف اندیشه و معنای «حکمت» در آرا و اندیشه‌های استاد مطهری اشاره کردید. پیش از ورود به مکتوبات و آثار گرانسنگ ایشان، کمی درباره ویژگی قلم استاد مطهری نیز توضیح می‌فرمایید. دال مرکزی این پرسش بیشتر بر این محور استوار است که در دهه‌ ۴۰ تا نیمه دهه ۵۰ قشر روشنفکر یا دانشگاهی و به تعبیری «منورالفکرهای» آن زمان کمتر تمایلی به خوانش اندیشه‌های مکتوب جامعه روحانیت داشت. اغلب آثار مکتوب روحانیون توسط عموم مردم مورد استقبال قرار می‌گرفت و کتاب‌های آنها میان خود مردم دست به دست می‌شد. اما کتاب‌های استاد شهید مرتضی مطهری توسط هر دو قشر؛ عموم افراد جامعه و جامعه نخبگانی و دانشگاهی مورد اقبال واقع می‌شد. دلیل این امر و ویژگی قلم ایشان چه بود؟

اندیشه، دیدگاه و بیان مرحوم استاد مطهری، خامه و مایه نوشتن فکری داشت. تنها این‌گونه نبود که استاد مطهری قلم در دست بگیرد و هر آنچه که آموخته را به رشته تحریر درآورد. بلکه آن را از لایه‌های مختلف ذهنی خود رد می‌کرد و بُعد اندیشه‌ورزی و تأمل‌گرایی خود را نیز به آثارش می‌افزود. همین مؤلفه بود که از یک سو باعث جریان‌سازی آثار، نوشته‌ها و مکتوبات او در فضای اجتماعی و از سوی دیگر، فضای نخبگانی جامعه می‌شد.

به بیان دیگر و ساده‌تر می‌توان چنین گفت؛ بعضی‌ها دارای قلم روانی هستند اما خزانه فکری آنها قدرتمند نیست. شهید مطهری هم قلم خوبی داشت و هم در بیان معارف «حکمت مطهر» خود از خزانه فکری و گنجینه عظیمی بهره می‌برد.

 مسئله آن است که حتی تا امروز نیز در حوزه تبیین، تشریح و تدقیق بر کلیدواژه «حکمت مطهر» کمتر ازسوی پژوهشگران و کارشناسان امر شاهد اتفاق یا رویدادی که خروجی آن قابل لمس باشد، بوده‌ایم. برای شاهد این ادعا، شما را به التهابات اجتماعی  نیمه دوم سال ۱۴۰۱ جامعه ارجاع می‌دهم. تجربه تلخ و ناخوشایندی که به واسطه وقوع آن، برای نخستین بار از زبان مقام معظم رهبری کلیدواژه «غفلت در اجرای امور و آموزه‌های فرهنگی» مطرح شد. حال به واسطه سالروز شهادت آیت‌الله مطهری و روز معلم بعد از مقدماتی که در این گفت‌وگو شرحش رفت؛ درباره تعالیم و آموزه‌های «حکمت مطهر» از زاویه دید تبیینی به عنوان مطالبه رهبری از جامعه امروز فرهنگی کشور که می‌تواند در مسیر کمک به تعالی فرهنگ جامعه سهم و نقش داشته باشد توضیح بفرمایید.

ابتدا باید به این مسئله تأکید کنم که برای شناخت موضوع ارزش «حکمت مطهر» باید ذهن خود را به فضای زمانی و رخدادهای دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ خورشیدی ببریم که با دو موضوع مواجه می‌شویم. نخست؛ مواجهه با فضایی از جامعه و جوانانی که بین راه اسلام و مخالفان اسلام سرگردان هستند. دوم؛ دست‌وپا زدن «کمونیست‌ها» و «سوسیالیست‌ها» برای ورود به جامعه فکری و نخبگانی ایران؛ این فضا باید مدنظر قرار گیرد. در همان دوران است که شاهدیم جنبش‌های مثل «حزب توده» و امثالهم، آرام‌آرام درحال قدرت گرفتن بودند. پس نکته آن است که ما در مواجهه با این دو عنصر و حادثه فکری، نخست؛ با جوانان سرگردان و اسلامی که غریب و تنها بود مواجه بودیم. منظور از غریب و تنها بودن اسلام آن است که  «مبانی اسلامی» پشتیبان حاکمیتی نداشت.

همراهی با این دو فرض و ذهنیت تحولاتی را در جامعه با خود به همراه داشت. شاهد بودیم تعدادی از افراد صاحب اندیشه در حوزه مبانی اسلامی که می‌توان به زبان و نگاه امروزه آنها را به‌عنوان «تبیین‌کنندگان صحیح و هادیان جامعه در مسیر اندیشه‌های اسلامی» خطاب کرد، وارد میدان شدند. در آن زمان، آنها با بیان و ابراز احساس نگرانی از نضج گرفتن تفکراتی مانند تفکرات «حزب توده» احساس خطر کرده و وارد میدان می‌شوند. در رأس آنها در حوزه‌های علمیه می‌توان به مرحوم «آیت‌الله بروجردی» اشاره کرد. ما در آن زمان با شخصیتی به غایت اندیشمند، اهل تفکر و تدقیق مواجه بودیم که به قول امروزی دارای «قوه رهبری در حوزه تبیین افکار تشیع» نیز قرار داشت. با احساس نیاز جامعه برای گام برداشتن در مسیر آموزه‌های اسلامی و زنگ خطری که تفکرات چپ‌گرا، آرام‌آرام در حال توسعه در فضای اجتماعی کشور بود بزرگی چون آیت‌الله بروجردی با درک این مسئله به‌عنوان زنگ خطری در مسیر نضج گرفتن این اندیشه‌ها و به حاشیه رانده شدن مبانی اسلامی، به شکل مستقیم هم خود دست به تلاش زد و هم با تربیت شاگردانی در حوزه‌های علمیه تلاش کرد تا رویکرد تبیینی مبانی اسلامی را برای مواجهه با آسیب تفکر چپ و حزب کمونیست در فضای آن زمان را در جامعه جاری سازد.

از دستگاه فکری و دامان آیت‌الله بروجردی افرادی مانند «آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی»، «آیت‌الله جعفر سبحانی»؛ «آیت‌الله مرتضی مطهری»؛ «علامه طباطبایی» و امثال این بزرگان که مهره‌های فکری به‌شمار می‌رفتند تربیت پیدا کردند و آرام‌آرام خود را برای ورود به جامعه و تبیین اندیشه‌های اسلامی میان جوانان جامعه مهیا ساختند. این افراد تلاش کردند تا تشنگی جامعه را مبنی‌بر درک مبانی و مفاهیم اسلامی سیراب کنند.

معتقدم اندیشه‌های مرحوم استاد مطهری در موضع «اصولیون» و «عقلیون» نه در موضع «اخباریون» قرار می‌گیرد. با توجه به این دانسته مهم؛ ایشان دست به دو کار مهم برای نجات دادن نسلی که در ابتدای عرایض به دسته‌بندی آنها اشاره کرده‌ام که «سرگردان بودند» می‌زنند. گام نهادن در این راه خطیر نشان‌دهنده هوش و ذکاوت بزرگی چون شهید مطهری است. گمان می‌کنم سرنخ این فکر را مرحوم آیت‌الله بروجردی به شاگردانش به‌ویژه شهید مطهری تزریق می‌کنند. نکته حائز اهمیت آن است که رسالت این مهم بعد از آیت‌الله بروجردی به مرحوم آیت‌الله خمینی(ره)، رهبر انقلاب اسلامی تفویض می‌شود. ایشان ادامه‌دهندگی این راه خطیر را در مقام رهبری انقلاب از یک‌سو و ازسوی دیگر تبیین اندیشه‌های اسلامی با نخبگان فکری چون شهید مطهری در دست می‌گیرند و سکان‌دار هدایت این دو جریان به شکل توامان می‌شوند.

اما به اصل سخنم و آن دو ماموریت بزرگی که شهید مطهری برای خود در راستای تبیین اندیشه‌های اسلامی در جامعه برعهده می‌گیرند بازگردم. نخست؛ شروعِ کار نگاش و تألیف کتبی که بر مبنای نیاز و سطح تفکر آن زمان استوار شده است. آثار مختلف و متعددی به قلم شهید مطهری تالیف و منتشر شده است. گام نخست او در زمینه تالیف؛ نگارش کتاب‌هایی است که هدف آنها پاسخ دادن به دشمنان یا در نگاه حداقلی «رُقبا» نسبت ‌به تفکر مبانی اسلامی، آورده‌ها و داشته‌های آن برای هدایت جامعه استوار است. در آن زمان نوشته‌های آقای مطهری وارد جامعه می‌شود. از یاد نبریم که کتاب‌های مرحوم استاد مطهری فقط مربوط به تاریخ بعد انقلاب نیست و ایشان مجموعه‌های مختلف و آثار متعددی با محوریت کتاب یا مقالات علمی پیش ‌از انقلاب منتشر کرده ‌است. به‌عنوان مثال کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را شهید مطهری در سال‌های پیش ‌از انقلاب به رشته تحریر درآورده است. این اثر به شدت دو فضای فکری عموم جامعه و دانشگاهی کشورمان را متأثر از خود کرد. به قول معروف صدای کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در «جامعه» و «محیط نخبگانی» دانشگاه‌های آن زمان سراسر کشور پیچید. در حقیقت این اثر استاد مطهری پاتکی در برابر حمله دشمن برای استیلای تفکرات چپ‌گرا و آموزه‌های کمونیسم در کشور با اتکاء به اندیشه و معارف اسلامی بود که باعث شد دشمن چند جبهه به عقب بازگردد. این را با قاطعیت عنوان می‌کنم که کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آقای مطهری دشمن را وادار به عقب‌نشینی به چند سنگر از جایگاهی که ایستاده بود کرد.

گام دوم مرحوم استاد مطهری که «ماموریت فکری» و «ماموریت فرهنگی» او به ‌شمار می‌رفت؛ تربیت دانشجویان و طلابی بود که از مرکزی به ‌نام «حسینیه ارشاد» این آموزش را آغاز کرد. این بهانه‌ خوبی برای شهید مطهری شد که از یاران هم‌فکرش چون زنده‌نامان «علی شریعتی»؛ «حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد باهنر» و بزرگانی از این‌ دست بهره ببرد. به این نکته نیز باید توجه داشت که چنین افرادی در کنار شهید مطهری حضور داشتند؛ حتی می‌توان بزرگ‌مردی چون مرحوم جناب «سیدمحمد بهشتی» اشاره کرد. آیت‌الله بروجردی ماموریت تبیین اندیشه‌های اسلامی در خارج از کشور را به مرحوم بهشتی واگذار کرده بودند. آیت‌الله بهشتی برای همین ماموریت به آلمان سفر کرد و مسئله و جایگاه تبیین اندیشه‌های اسلامی را در اروپای غربی برعهده گرفت. اما شهید مطهری با تمرکز بر حسینیه ارشاد مقوله مهم تربیت فکری دانشجویان و طلاب را با همراهی یارانی چون دکتر شریعتی و دکتر باهنر آغاز کرد.

در فضای آن زمان نشستن پای سخن یک روحانی آن ‌هم از طرف دانشجویان دانشگاه‌ها روالی عادی و شناخته‌شده نبود؛ اما وقتی علی شریعتی به میدان می‌آمد دانشجویان دیگر نیز به پای او و جلساتش می‌آمدند و این زمینه‌ای برای سخنان و صحبت‌های لبریز از معرفت، اندیشه و حکمت شهید مطهری بود. سخنانی که از یک سو لبالب از معارف و اندیشه‌های اسلامی بود و ازسوی دیگر به‌ دلیل سرچشمه گرفتن از آبشخورهای علمی و فکری او مورد اقبال جامعه دانشجویی و نخبگانی آن زمان قرار می‌گرفت. به قول طلاب، آن روزها در قالب هم‌نشینی دانشجویان پای سخنرانی‌های شهید مطهری را می‌توانیم به عنوان «یوم الترویه»* نام ببریم که در اصطلاح روز سیراب شدن از آن یاد می‌شود.

«داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی بود

پس این دو ماموریت مرحوم شهید مطهری بود که ما اسم آن را «حکمت مطهر» می‌گذاریم.

ایکنا: بار دیگر جناب دِهدَست شما را به کلیدواژه «غفلت» در حوزه تربیت فرهنگی ارجاع می‌دهم. تردیدی در این مهم وجود ندارد که وقتی درباره حوزه «تربیت فرهنگی» در جامعه صحبت می‌شود، بی‌تردید نخستین ارجاع باید به تبیین اندیشه‌های مبتنی بر فرهنگ و منطبق بر آموزه‌های عرفی و شرعی آن جامعه مدنظر باشد. وقتی درباره جمهوری اسلامی ایران با رویکرد مبانی تعالی‌بخش اسلامی و پشتوانه عظیم و عمیقی چون انقلاب مردم ایران صحبت می‌کنیم؛ به تحقیق تربیت فرهنگی جامعه نیز باید از این دو مسلک و مشرب فکری سرچشمه بگیرد؛ امروز در حالی ‌که مجموعه‌ای گرانسنگی چون «داستان راستان» را از شهید مطهری در اختیار داریم اما در حوزه تربیت فرهنگی جامعه، خاصه با محور کودک و نوجوان به عنوان آینده‌سازان کشور؛ کمتر مسئولان، متولیان و نهادهای آموزشی به آن توجه دارند! شما دلایل این امر را متاثر از چه می‌دانید؟ از سوی دیگر تا چه حد امروز مبانی مطرح‌شده در مجموعه عظیم «داستان راستان» با رویکرد پندی و اخلاقی آن می‌تواند برای نسل نوجوان و جوان امروز حاوی معارف و مبانی تعالی‌بخش در حوزه فرهنگ باشد؟

اجازه می‌خواهم تا نخست یک دسته‌بندی برای ورود به پاسخ به این پرسش داشته باشم. در عصر و زمانه مرحوم آیت‌الله مطهری به‌ ویژه در دوران پیش ‌از انقلاب با چند طبقه از مردم مواجه بودیم.

نخست؛ طبقه عامه بی‌سواد یا کم‌سواد؛ افرادی که اهل دانش نبودند و به قول امروز و لفظ خودمانی از صبح تا شب می‌دویدند و تمام هدفشان رسیدن به لقمه نانی برای گذران معیشتشان بود. طبقه دوم؛ طبقه‌ میانی بودند که دارای سواد بودند اما اهل دانش نبودند. آنها نمی‌توانستند در مواجهه با شبهه‌ها دست به استدلال بزنند و یا درهنگام مباحث؛ منطقی سخن بگویند. سواد مقدماتی داشتند و اگر کسی در مقام یک اندیشمند و متفکر وجود داشت، می‌توانست آنها را برای رسیدن به پاسخ پرسش‌های ذهنیشان هدایت و راهبری کند. گروه سوم؛ دانایان و اندیشمندانی بودند که در دو بخش حوزه و دانشگاه حضور داشتند. البته که باید گفت همه افراد حاضر در این جایگاه اهل صراط مستقیم نبودند و میان آنها می‌شد افرادی را که پای در مسیر گمراهی و ضلالت گذاشته‌اند را نیز رصد کرد؛ اما اهل تدقیق و اندیشه میان آنها وجود داشت. بازهم به زبان ساده، آنها تشنه دریافت حقیقت بودند.

مرحوم آیت‌الله بروجردی برای در مواجهه با این سه طبقه؛ به افرادی چون آیت‌الله جعفر سبحانی؛ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی؛ آیت‌الله وحید خراسانی و علامه طباطبایی مجوز ورود به میدان دادند تا این بزرگان فعالیتشان را در سطح اقناعی طبقه دوم و سوم استوار کنند. یعنی آنها در مسیر اغنای افرادی که سواد، دانش و بینش مقدماتی را داشته‌اند گام برمی‌داشتند؛ یا در مسیر کلانتر، گروه دانشمندان جامعه و طیف نخبگانی آن زمان را هدف آموزه‌ها و گفتارهای خود برمی‌گزیدند.

نکته حائز اهمیت دیگر آنکه ما پیش‌ از انقلاب برای هدایت و تربیت فرهنگی کودکان، برنامه‌ریزی مدون اسلامی نداشتیم و این حقیقتی محض است که کسی نمی‌تواند آن را کتمان کند. خب پس آن این بود که باید با این فقر بزرگ در حوزه تعلیم‌وتربیت اجتماعی و فرهنگی چه کرد؟ حوزه علمیه قم، برای رفع این آسیب نخستین مجله کودکان را زیر نظر آیت‌الله جعفر سبحانی، آیت‌الله مکارم شیرازی و گروهی از همراهان این افراد؛ تهیه، تدوین و منتشر کرد.

هدف آنها این بود که با این مجله، مطالب و معارف آن، گامی در مسیر تربیت نسل کودک و نوجوان آن زمان بردارند. الحق و الانصاف نیز باید گفت که شاهد تأثیرات مثبتی از سوی این مجله بودیم؛ اما نکته مهم آن است که برداشتن این گام، مکفی و قابلیت ارجاع و تطبیق برای کودکان و نوجوانان سراسر این سرزمین را نداشت و نمی‌توانست به مطالبه و نیازهای کودکان نوجوانان آن زمان جوابی جامع دهد! پس پرسش بعدی آن بود که حال باید چه کرد؟

با توجه به آنچه پیشتر در این گفت‌وگو بیان کردم، بار دیگر تکرار می‌کنم که سطح علمی شهید مطهری چنان بالا بود که می‌توان بر این مسئله تأکید داشت که آیت‌الله مطهری را می‌توان «مجتهد» به شمار آورد و خطاب کرد. از طرف دیگر؛ ایشان در کنار مجتهد بودن، فیلسوف و اهل رویکرد مباحث منطقی نیز بود. در عین ‌حال ادبیات نیز خوانده بود؛ جمیع این معارف است که ما را بر آن می‌دارد تا او را شخصیتی چندبُعدی بنامیم. همچنین نباید فراموش کرد که قلم شهید مطهری نیز قلمی روان، سلیس و جذاب بود. وقتی استاد مطهری دربرابر خلأهای دنیای کودک آن زمان قرار گرفت، نمی‌دانست در نگاهی کلان چه کاری باید انجام دهد. حداقل کاری که می‌توانست در راستای تکمیل فعالیت آن تیم شش‌نفره که مجله‌ کودکان را در حوزه علمیه قم راه انداخته بودند انجام دهد؛ آن بود که بنشیند داستان‌هایی که باب ذائقه بچه‌ها است را با انطباق مفاهیم آن با موضوعات دینی و مذهبی آماده کند و سپس با قلمی که کودکان آن را درک کنند و برایشان جذاب باشد ارائه دهد. همین نگرش و نتیجه آن منتج به تولد دو مجلد «داستان راستان» شد.

اینجا دو نکته مهم و بسیار حائز اهمیت موجود است که نباید از خاطر دو داشت. نکته اول آنکه «داستان» بهترین ابزاری است که می‌تواند در دنیای کودک رخنه کند. شهید مطهری به بهترین نحو ممکن از این ابزار استفاده کرد. ببینید «قصه» در مضمون و معنی، روایت و بیان مفهومی است که مخاطب را به‌دنبال خود می‌کشد. مرحوم آیت‌الله مطهری از ابزار قصه بهترین استفاده را برای کشاندن مخاطبان به ‌ویژه کودکان و نوجوانان به سمت خود بُرد.

مؤلفه دوم؛ آن است که داستان‌ها و مفاهیم عنوان شده در اثر او یا همان داستان‌ها، «راستان» بودند. یعنی آنچه که شهید مطهری در «داستان راستان» به رشته تحریر درآورده در حوزه افسانه‌ها و سیر کردن دروغین کودکان گام برنمی‌داشت و این نکته بسیار مهمی است. در آن زمان افرادی بودند که می‌خواستند برای کودکان سیری کاذبی درست کنند. به همین سبب سراغ افسانه‌گویی می‌رفتند؛ اما محققِ اندیشمندی که درد جامعه آن روز را در حوزه خلأ تربیت درست فرهنگی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی و شرعی ایران دیده، درک کرده و می‌دانست، فارغ از نگاه افسانه‌گو و حرکت کردن به صورت دروغین برای بیان مطالب؛ روایت و زبان قصه، داستان و قلم خود را بر مدار حقانیت و بهره‌بردن از آنچه که داده‌های متقنِ رخداده و موجود در جهان پیرامون ایرانیان و آنچه در تاریخ اسلام از صدر تا زمان حیات ایشان به وقوع پیوسته استوار کرده است.

به‌ عنوان مثال در افسانه‌های مطرح‌شده آن زمان می‌توان به افسانه «آرش کمانگیر» اشاره کرد؛ که اتفاقا برخی از نویسندگان آن زمان نیز به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در روایت اثرشان از این افسانه اقتباس کرده بودند. همه می‌دانستند که شخصیت قدرتمندی وجود داشت که برای مشخص کردن مرز ایران با کشور همسایه خود قرار است تیری رها کند و هر جا آن تیر بر زمین نشست آنجا به مرز ایران و کشوری که به سرزمین ما حمله کرده ‌است بدل خواهد شد. این افسانه را در آن زمان کوچک و بزرگ می‌دانستند؛ اما شهید مطهری معتقد بود روایت این دسته از افسانه‌ها میان مخاطبان کودک و نوجوان سیری کاذب ایجاد می‌کند.

ضمن آنکه باید تاکید کنم که ما بهره بردن از افسانه را در تاریخ کهن ادبیات خود محترم می‌دانستیم؛ اما شهید مطهری به‌دنبال افسانه گفتن نبود. به ‌همین سبب او داستان‌هایی پیدا کرد که «راستان» بودند. «راستان» یعنی داستان‌هایی که هم واقعی بود و هم قهرمان آنها افرادی راست‌کردار بودند. پس مجموعه کتاب «داستان راستان» ارائه و تنظیم‌کننده فکری در آن زمان برای کودکان و نوجوانان بود که با خواندن این داستان‌ها می‌توانستند «راه درست اندیشیدن»؛ «راه درست زندگی کردن»؛ «راه مبارزه با سختی‌ها و مشکلات»؛ «ایستادن در برابر ظلم و ستم» و «راه حقیقت» را پیدا کنند و دریابند. در خلال داستان‌ها و روایت‌های آن اثر دریابند که در آن میان چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ!

نکته مهم بعدی در مواجهه با «داستان راستان» آن است که مرحوم استاد مطهری، عناصر «اخلاقی» را در این مجموعه با شدت و پُررنگ با مخاطب خود در میان گذاشت. این را با قاطعیت می‌گویم که «ادبیات اخلاقی» ما در حوزه مبانی اسلامی برای نخستین بار به شکل پُررنگی در داستان راستان شهید مطهری در آن زمان جلوه‌گر می‌شود.

به‌ عنوان مثال به این روایت داستان «مالک اشتر» در مجموعه داستان راستان توجه کنید. مالک اشتر از برزنی رد می‌شد و آدمی از سر نادانی بر سر او آشغال می‌ریزد. کسی به او تذکار و زنهار می‌دهد، آن که با او اینکار را کردی، فرمانده ارتش علی‌بن‌ابیطالب(ع) است. اگر او تو را دستگیر کند قطعاً سخت مجازات خواهد شد. اما مالک اشتر بدون اعتنا به او از آنجا می‌گذرد. همین عامل سبب می‌شود که آن مرد به مسجدی برود که مالک اشتر در آن‌جا حضور داشت و به او بگوید که «برای عذرخواهی آمده‌ام.» جناب مالک به او می‌گوید: «من به مسجد آمدم تا دعا کنم، خداوند تو را به راه راست هدایت کند.»؛ ببینید در عین سادگی و ایجاز اما به زیبایی تمام، مضامین اخلاقیِ واقع‌گرایانه در داستان‌های راستان مرحوم مطهری موج می‌زند.

هدف مهم دیگر شهید مطهری از نگارش مجموعه «داستان راستان»، الگوسازی برای کودک و نوجوان آن زمان است تا به آن‌ها بگوید که گام برداشتن در مسیر حقانیت، بر اساس رفتار چه الگوهایی توانایی محقق شدن دارد. این الگوهای رفتاری بی‌تردید بر نسل کودک و نوجوان آن زمان بسیار بسیار تأثیرگذار بود و معارف آن خود به یکی از پایه‌های خیزش جامعه علیه بی‌بندوباری دوران طاغوت بدل شد.

امروز هم با قدرت عنوان می‌کنم که سخت معتقدم آموزه‌های مجموعه عظیم «داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی علیه فساد و ظلم رژیم پهلوی شد. مهمترین محور و ستون عمود خیمه «داستان راستان» شهید مطهری مبنای اخلاقی-آموزشی بود که توانست اثر واقعی و قوی خود را بر نسل نوجوان و جوان آن زمان بگذارد. این روند تا به امروز نیز ادامه داشته است.

همین بهره بردن از اشخاص و اتفاقات واقعی با رویکرد نگاه اخلاق‌مدارانه است که سبب شد آموزه‌های مجموعه داستان راستان در حوزه تعلیم فرهنگی نسل کودک و نوجوان از آن زمان تا به امروز اثرگذاری خود را بدون ذره‌ای کاهش با خود به‌همراه داشته باشد داشته باشد.

گفت‌وگو از امین خرمی

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.